.
دلم کمی تو را…
دروغ چرا؟؟!!
خیلی تو را می خواهد…
.
عشق نمیپرسه که تو کی هستی فقط میگه تو مال من هستی...!
عشق نمیپرسه تو اهل کجا هستی فقط میگه تو قلب من هستی...!
عشق نمیپرسه که چی کار می کنی فقط میگه باعث میشی که قلب من به
ضربان بیفته...!
عشق را با تو تجربه کردم ، اميد به زندگي را در تو آموختم
محبت را در قلب تو يافتم ، اي شاپرک شبهاي تنهاييم با هر
تپش قلبم مي گويم دوستت دارم
چشمان هميشه عاشقم در انتظار توست
زیباست این زندگی با تو ، فقط با تو .
زیباست لحظه های عاشقی ، با تو ، تنها در کنار تو.
زیباست لحظه غروب ، با تو ، فقط به یاد تو.
آن لحظه که با تو هستم ، بهترین لحظه زندگی ام است که دلم نمیخواهد آن لحظه بگذرد.
دلم میخواهد آن لحظه که در کنار تو هستم هیچگاه به پایان نرسد.
زیباست این زندگی در کنار تو ، فقط با عشق تو.
«یه بنده خدا»
احساس با تو بودن غزل غزل ترانست
احساس با تو بودن یه شعر عاشقانست
احساس با تو بودن یعنی تموم دنیاست
احساس باتو بودن یه قطره پیش دریاست
احساس با تو بودن یعنی هوای پرواز
احساس با تو بودن یعنی فدای همراز
احساس با تو بودن پرواز در ترانست
احساس با تو بودن یه حس عاشقانست
احساس با تو بودن مثل پر پرنده
احساس با تو بودن مثل خدا و بنده
احساس با تو بودن شب تا سحر نخفتن
احساس با تو بودن راز به ستاره گفتن
احساس با تو بودن گریه های شبونه
احساس با تو بودن اشکهای دونه دونه
احساس با تو بودن اسمون ابی رنگه
احساس با تو بودن دنیا با تو قشنگه
احساس با تو بودن یعنی دو تا قناری
احساس با تو بودن عکسهای یادگاری
احساس با تو بودن یعنی همین ترانه
احساس با تو بودن یعنی فقط بهانه
احساس با تو بودن یعنی که من میدونم
احساس با تو بودن یعنی پیشت میمونم
از یه بنده خدا
همیشه بیادتم عشق ناز من ....
کسی را دارم....
که انقدر برایم کسی هست که
نگاهم دنبال کسی نیست
و
هزاران بار فریاد زده ام و میزنم که دیگر
کسی به چشمانم نمی آید "هرگز"
و هیچ نگاهی،
دلم را نمی لرزاند "هرگز"
تنها یک نفر هست که همانند
گنجینه ای گرانبها در دلم جای گرفته !
انسان که سهل است،
وجودش را به دنیا هم نمی دهم! ^__^
رویای من کنار تو بودن است
چه رویای شیرینی
چه رویای زیبایی
این رویای با تو بودن است که امید به زندگانی من داده
بهانه های دنیا تو را از یادم نخواهد برد ...
من تو را در قلبم دارم، نه در دنیا ...!
اگه همه آدمهای دنیا کنارت باشن
همیشه دلتنگ کسی میشی
که نمیتونی کنارش باشی … !!!
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم
در چشمانت خیره شوم دوستت دارم بر لبانم جاری کنم
منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم
سر روی شانه هایت بگذارم . . . از عشق تو . . .
از داشتن تو اشک شوق ریزم
منتظر لحظه ای مقدس که تو را در آغوش بگیرم
بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم
و با تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم
آری من تو را دوست دارم
و عاشقانه تو را می ستایم
من برات یار میشم
یاره وفادار میشم
♥
دل و دلدار میشم
غم داری غمخار میشم
♥
با تو تبدار میشم
با تو بیمار میشم
♥
با تو چشمامو میبندم
با تو بیدار میشم
دوستت دارم به آن اندازه ای که عاشقم،
عاشق یک عشق واقعی،
عاشق تو .
دلـمـان کـه بـاهـم بـاشـد یـعـنـی...
گـور پــدر ف--ا--ص--ل--ه هــا
تو تموم خواب و رویای منی؛ فاتح قلبم و دنیای منی
چه فرقی می کند مهر باشد
یا آبان و یا آذر ماه...!؟
وقتی تو باشی و پاییز باشد
باران، برگها و ابر باشند
زندگی رنگ دیگری دارد؛
من وپاییز هر دو عاشق توهستیم!
نگاه تو در شعرم پیداست،
این روزها داشتنت وسوسه ام میکند...
آغوشم
حجم اندامت را میخواهد
برای لحظه ای آرام تر شدن..
این روزها ...
بی تاب تر از همیشه میگذرد...
حـِسآدَت یـآ خِسـآسَـت ؟
اِسـمَش رآ هـَرچـِه میخـوآهـی بُـگـذآر ،
مـَن میخـوآهَـم تـو فَقَـط عَـزیـزِ دِلِ مـَن بـآشـی...!!!
ﭼﻘـﺪﺭ ﺍﺷﺘﺒـــﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨـﺪ ﺁﻧﻬـﺎﯾــﮯ ﮐـــــﮧ
ﻣﯿﮕـﻮﯾﻨـﺪ:
ﻣــﺮﺩ ﺑـــﺎﯾﺪ ﻗـﺪ ﺑﻠﻨــﺪ ﺑـﺎﺷﺪ ...
ﭼﺸﻤــــــ ﻭ ﺍﺑـﺮﻭ ﻣﺸﮑــــــﮯ ﺑـﺎﺷﺪ ...
ﺗـــــﮧ ﺭﯾﺸـــــ ﺩﺍﺷﺘــــــﮧ ﺑـﺎﺷﺪ ...
... ﭘـﯿـﺮﺍﻫﻦ ﻣـﺮﺩﺍﻧـــــﮧ ﺑـﭙـﻮﺷﺪ ......
ﺁﺳﺘﯿﻨﺸــــ ﺭﺍ ﮐﻤـــﮯ ﺗـــﺎ ﺑﺰﻧــﺪ ... ﻣﻮﻫـــﺍ ﮮ ﺩﻭ
ﺳﺎﻧﺘــــﮯ ﺩﺍﺷﺘـــــﮧ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ...
ﻣــ ن ﮐـــــﮧ ﻣﯿﮕﻮﯾﻤــــــ :
ﻣــﺮﺩ ﺑــﺎﯾﺪ ﺑـــﺎﻭﺟــﻮﺩ ﺗﻤـــﺎﻣــــ ﻏﺮﻭﺭﺷـــــ ،...
ﻣﻬﺮﺑـــــﺎن ﺑـــــﺎﺷﺪ ...
ﺑـــﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻤﺎﻣــــ ﻟﺠﺒـــﺎﺯﯾﻬـــﺎﯼﺷــــــ ،
ﻭﻓــــﺎﺩﺍﺭ ﺑــــﺎﺷﺪ
ﺑــﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻤﺎﻣــــ ﺧﺴﺘﮕـــﮯ ﻫﺎﯾﺸـــــ ، ﺻﺒــــﻮﺭ
ﺑــﺎﺷﺪ ...
ﺑـــﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻤﺎﻣـــــ ﺳﺨﺘـــﮯ ﻫﺎﯾﺸـــــ ، ﻋﺎﺷﻘــــ
ﺑـــﺎﺷﺪ
ميخوام بگم :
عاشقم
عاشق تر از ديروز
مثل يه پرنده آزاد و رها ...
گلم :
همیشه با تو بوده ام
با تو نفس کشیده ام ، با چشمان تو دیده ام
مرا از تو گریزی نیست
چنان که روح را از جسم و زمین را از آسمان
و چنان با آن زیسته ام
که باور کرده ام
دلیل بودن من تو هستی
تنها تو ...
من صفرم و تو دویی
با تو بیستم
بی تو نیستم
عشق من باشی همیشه بیست میمانیم
باهم ...
میمیرم اگ نداشته باشمت عزیزم؛ میمیرم ....
همیشه عشقم باش عزیزدل
همسرم .. تنها تو همدم تنهایی منی ....
آرامش جان و روحم تویی ....
زن :دوستت دارم
شوهر :منم دوستت دارم
زن :ثابتش کن، داد بزن تا همه دنیا بفهمن
شوهر :کنار گوشش زمزمه میکند دوستت دارم!
زن :چرا آروم برام زمزمه میکنی؟
شوهر :چون تو همه دنیای منی...
عاشقانه دوستت دارم دنیای من.....
تو گر لیلای من باشی شوم مجنون تو ای دل؛ ک مجنون است بی پایان عشق سوزش همدل
تو گر شیرین من باشی شوم فرهاد تو ای دوست؛ ک هم راه من و تو هم همراه ما با اوست ( خدا)
تو اصلا ؛ عشق من باش ای عزیزم من شوم معشوق؛ ک بر عشقت کنم مهری ک بر دل اورند عشاق
نخستین بار گفتش کز کجائی
بگفت از دار ملک آشنائی
بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند
بگفت انده خرند و جان فروشند
بگفتا جان فروشی در ادب نیست
بگفت از عشقبازان این عجب نیست
بگفت از دل شدی عاشق بدینسان؟
بگفت از دل تو میگوئی من از جان
بگفتا عشق شیرین بر تو چونست
بگفت از جان شیرینم فزونست
بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب
بگفت آری چو خواب آید کجا خواب
بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک
بگفت آنگه که باشم خفته در خاک
بگفتا گر خرامی در سرایش
بگفت اندازم این سر زیر پایش
بگفتا گر کند چشم تو را ریش
بگفت این چشم دیگر دارمش پیش
بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ
بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ
بگفتا گر نیابی سوی او راه
بگفت از دور شاید دید در ماه
بگفتا دوری از مه نیست در خور
بگفت آشفته از مه دور بهتر
بگفتا گر بخواهد هر چه داری
بگفت این از خدا خواهم به زاری
بگفتا گر به سر یابیش خوشنود
بگفت از گردن این وام افکنم زود
بگفتا دوستیش از طبع بگذار
بگفت از دوستان ناید چنین کار
بگفت آسوده شو که این کار خامست
بگفت آسودگی بر من حرام است
بگفتا رو صبوری کن درین درد
بگفت از جان صبوری چون توان کرد
بگفت از صبر کردن کس خجل نیست
بگفت این دل تواند کرد دل نیست
بگفت از عشق کارت سخت زار است
بگفت از عاشقی خوشتر چکار است
بگفتا جان مده بس دل که با اوست
بگفتا دشمنند این هر دو بی دوست
بگفتا در غمش میترسی از کس
بگفت از محنت هجران او بس
بگفتا هیچ هم خوابیت باید
بگفت ار من نباشم نیز شاید
بگفتا چونی از عشق جمالش
بگفت آن کس نداند جز خیالش
بگفت از دل جدا کن عشق شیرین
بگفتا چون زیم بیجان شیرین
بگفت او آن من شد زو مکن یاد
بگفت این کی کند بیچاره فرهاد
دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست ؛ از جان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست
شب نیست تا ز جنبش زنجیر مهر او ؛ حلقهی دلم به حلقهی زلفش اسیر نیست
گفتا به روزگار بیابی وصال ما ؛منت پذیرم ارچه مرا دلپذیر نیست
دل بر امید وعدهی او چون توان نهاد؛ چون عمر پایدار و فلک دستگیر نیست
بار عتاب او نتوانم کشید از آنک ؛دل را سزای هودج او بارگیر نیست
بیکار ماند شست غم او که بر دلم ؛ از بس که زخم هست دگر جای تیر نیست
خود پردهام دراندم و خود گویدم که هان ؛خاقانیا خموش که جای نفیر نیست
اندر جهان چنان که جهان است در جهان ؛ او را به هر صف که بجوئی نظیر نیست
ڪـــــاش
صــداے بعضـــے آدمــا رو میــشد بوســـید...!
مخصـوصــــــا وقتــیڪــــہ
اسمــتــــــــ رو صــدا میـــزنــنـــد...
به گل گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..."
به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر است..."
به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."
به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش نیستم
با یه نگاه عاشقت شدم تا اخرشم ب پات میمونم ؛ تا ابد



















