امروز دوباره متولد شدم...
چشمانم باز است !
مي بينم:
يعني من ميدانم ساعت 20و2دقيقه بامداد است...
زمین را اينگونه ديدن چه زيباست...
من
در آغوش دختر جواني هستم که به او پرستار ميگويند...
طفلکي مي خندد نمي داند به او نظر دارم...
مرا سپرد به مادرم مادرم مادرم
مادر شد ولي تنهاست هنوز هم تنهاست.
به پدر تبريک مي گويند و او شادی خود را نشان میدهد...
مادر سکوت کرده است!
چرا؟
نه ، اینکه نخواهد نتواند که بخند د...
و مرا بازهم درآغوش مي گيرد.
دختر جوان
دستبند شناسائي را براي بار چندم به مچ دستم مي بند ند...
غافل ازاينکه من ، بازهم گم ميکنم مرا!
گفته بودم :
به دنياي شلوغ آدمهاعادت نخواهم کرد...
در خيابان راه نخواهم رفت...
دست دوستي نخواهم داد...
پول را لمس نمي کنم...
نه
هيچ وقت من را نميفروشم!
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم
ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،
صدات گرم و خواستنیه،
همیشه بهم اهمیت میدی،
دوست داشتنی هستی،
با ملاحظه هستی،
بخاطر لبخندت،
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت
پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
عشق دلیل میخواد؟
نه!معلومه كه نه!!
پس من هنوز هم عاشقتم........
منم نسبت به عشقم ایینطوریم ؛در هیچ شرایطی تنهاش نمی ذارم؛فقط کافیه اونم منو بخواد؛دنیا رو ب پاش میریزم
امشب شب بغضه ....بغض من رو دیدی ؟
امشب شب قصه اس ...قصه ام شنیدی ؟
امشب شب اشکه ...اشک من رو دیدی ؟
امشب شب مرگه...قصه شو شنیدی ؟
گریه ام ندیدی....بغضم نچشیدی
راز این دل خسته ...هرگز نشنیدی
لعنت به تو ای دل...لعنت به تو ای دل
خسته ام ز لعنت ...نفرین و شکایت
بی تو مانده ام من...بی سنک صبورم
بی تو خوانده ام من...از ته وجودم
راهی شده ام من...راهی قیامت
شاکی شده ام من...شاکی از شکایت
قصه ام تو بودی...قصه نه حکایت
حکایت از دلی که...نداره هیچ لیاقت
این دل شکسته...می کنه جسارت
درد دل غمگین...چون نداره عادت
از بغض این دل ...می کنم روایت
عاقبت دلم رو...می کنم فدایت
در یاد تو هستم...گر روم از این دشت
از عشق تو مستم...ای دل به فدایت
قلبم زیر پایت...عشقم به فدایت
قلب من شکسته...از یاد تو رفته
با خودم می خونم...گریه دیگه بسه
چشم من خمیده...گونه ام کشیده
اشک من سرازیر...گریه ام نمیره
بغض من فراری...قلبم شده شاکی
شکوه و شکایت...از این دل خاکی
راحتم کن امشب...ای خدای هستی
راحت از همه کس...جون همه هستی
من دیگه نمی خوام ...بیهوده بشینم
امشب یه کاری کن...آسوده بمیرم
اینجا رو بخونید ...ای شهر حقایق
اینجا رو بخونید...ای مردم عاشق
بر سر مزارم...شاخه گل نیارید
اشکی از چشاتون...بی مهر نبارید
غصه تون نگیره...چون من دیگه رفتم
غصه مال قصه اس...من بیهوده نرفتم
بیهوده نرفتم...خیلی خوب شکستم
تا آخر قصه...گریه موند رو دستم
اشکمو ببینید...عشق من همینه
بغض من گرفته...عاشقی شیرینه
تلخی این قصه...آخر دلنشینه
این قصه نبوده...عاقبت همینه
گر برم از این دشت...واسه ی همیشه
تلخی این قصه...تا ابد میشینه
تلخه خوب می دونم...
رفتن یه عاشق ...سخته خوب می دونم...
تا ابد می خونم...بی تو نمی مونم...
این قول از هوس نیست...عاشقت می مونم...
اما اینو باید...تا ابد بدونی...
عاشقم نباشی...پیشت نمی مونم...
رفتنم چه آسون...اما دیگه سخته...
عشق من هوس نیست....گفتم دیگه بســـــــه
. . .ما هر دومون شکستیم. . .
. . .تو قلبم رو. . .
. . .من غرورم رو. . .
. . .هر دومون رقصیدیم. . .
. . .تو با بقیه. . .
. . .من با سازای تو. . .
. . .هر دومون بازی کردیم. . .
. . .تو با من. . .
. . .من با سرنوشتم. . .
. . .هردومون پی بردیم. . .
. . .تو به حماقت من. . .
. . .من به پست بودن تو. . .
. . . .آره این شباهت های متفاوت هر روز آشکارتر میشه. . . .



















