بی تو مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم
پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید تو به من گفتی:
از این عشق حذر كن!
لحظه ای چند بر این آب نظر كن
آب، آئینه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!
با تو گفتم:
حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پیش تو؟
هرگز نتوانم!
روز اول كه دل من به تمنای تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم كه: تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم…!
اشكی ازشاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!
اشك در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید،
یادم آید كه دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم
نگسستم، نرمیدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كنی دیگر از آن كوچه گذر هم!
بی تو اما به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!
از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود
بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایره کبود اگر عشق نبود
از آینه ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود
در سینه ی هر سنگ، دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود
قیصر امین پور
در جلسه امتحانِ عشق
من ماندهام و یک برگۀ سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمیشود!
در این سکوت بغضآلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی میکند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش میکشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگهام، کنار آن قطره، یک قلب میکشم!
وقت تمام است.
هنوز هم عاشقانههایم را عاشقانه برای تو مینویسم..
هنوز هم در ازدحام این همه بی تو بودن از با تو بودن حرف میزنم..
هنوز هم باور دارم عشق ما جاودانه است..
این روزها دیگر پشت پنجره مینشینم و به استقبال باران میروم.
میدانم پائیز، هنوز هم شورانگیز است..
میدانم یکی از همین روزها کسی که نبض زندگی من است،
کسی که جز تو نیست بازمیگردد..
میدانم تمام میشود و ما رها میشویم؛ پس بگذار بخوانم:
اولین عشق من و آخرین عشق من تویی
نرو، منو تنها نذار که سرنوشت من تویی..
پیرمردی صبح زود از خانه اش بیرون آمد. پیاده رو در دست تعمیر بود به همین خاطر در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان یک ماشین به او زد. مرد به زمین افتاد. مردم دورش جمع شدند و او را به بیمارستان رساندند. پس از پانسمان زخم ها، پرستاران به او گفتند که آماده عکسبرداری از استخوان بشود. پیرمرد در فکر فرو رفت..
بلند شد و لنگ لنگان به سمت در رفت و در همان حال گفت: “که عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست” پرستاران سعی در قانع کردن او داشتند ولی موفق نشدند. برای همین از او دلیل عجله اش را پرسیدند. پیرمرد گفت: “زنم در خانه سالمندان است. من هر صبح به آنجا میروم وصبحانه را با او میخورم. نمیخواهم دیر شود!” پرستاری به او گفت: “شما نگران نباشید ما به او خبر میدهیم که امروز دیرتر میرسید.” پیرمرد جواب داد: “متاسفم. او بیماری فراموشی دارد و متوجه چیزی نخواهد شد و حتی مرا هم نمیشناسد.” پرستارها با تعجب پرسیدند: پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید در حالی که شما را نمیشناسد؟ “پیرمرد با صدای غمگین و آرام گفت: “اما من که او را می شناسم.”
مگذار كه عشق، به عادت دوست داشتن تبديل شود!
مگذار كه حتی آب دادن گلهای باغچه، به عادت آب دادن گلهای باغچه بدل شود!
عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن ديگری نيست، پيوسته نو كردن خواستنیست كه خود پيوسته، خواهان نو شدن است و دگرگون شدن.
تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق.
چگونه میشود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟
عشق، تن به فراموشی نمیسپارد، مگر يك بار برای هميشه.
جام بلور، تنها يك بار میشكند.
میتوان شكستهاش را، تكههايش را، نگه داشت.
اما شكستههای جام ،آن تكههای تيز برنده، ديگر جام نيست.
احتياط بايد كرد.
همه چيز كهنه میشود و اگر كمی كوتاهی كنيم، عشق نيز.
بهانهها، جای حس عاشقانه را خوب میگيرند..
زن و شوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند. آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: “یواشتر برو من می ترسم” مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره! زن جوان: “خواهش می کنم، من خیلی میترسم.” مردجوان: “خوب، اما اول باید بگی دوستم داری!” زن جوان: “دوستت دارم، حالا میشه یواشتر برونی؟” مرد جوان: “مرا محکم بگیر” زن جوان: “خوب، حالا میشه یواشتر؟” مرد جوان: “باشه، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، آخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه.”
روز بعد روزنامه ها نوشتند برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید. در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت.
مرد از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند و این است عشق واقعی!
בـᓘـتر:
بایـב ᓆــפּـل بـבے ڪـہ هیچ פּــᓆـت בـᓘـترے رפּ بیشتر از ᓄـטּ בـפּـست نـבاشتـہ باشی...
پسر:
ᓄـטּ בـפּستت בارᓄ امـا نـᓄـے تـפּنـᓄ هـᓄـچیטּ ᓆــפּـلے بـבمـــ...
בـᓘـتر(ـבرᓗـال گریه):
یعنے یڪے رפּ بعـב از ᓄـטּ בפּست ᓘــפּاهے בاشت؟؟
پسر(با ᓘـنـבه):
בـᓘـترے ڪـہ ᓄـטּ بعـב از تـפּ בـפּست ᓘــפּـاهـᓄ בاشت،تـפּ رפּ ᓄـاـᓄـاטּ صـבا ᓄـے زنه..
رهــــا میکـــنـم بـغـــــض زخـــمـهــایــم را
در حالی که هــــمــــه میگویند :
خــوش به حـــالــَــش …
چه زود فــــــرامــــــوش کـــرد.
دو دلم اول خط نام خدا بنویسم
یا که رندی کنم و نام تو را بنویسم
همه یک گفتم و دینم همه یکتایی بود
با کدامین قلم امروز دوتا بنویسم
ای که با حرف تو هر مسئله ای حل شدنیست
به خدا خود تو بگو نام که را بنویسم
صاحب قبله و قبله دو عزیزاند ولی
خوشتر آن است من از قبله نما بنویسم
آسمان مثل تو احساس مرا درک نکرد
باز غم نامه به بیگانه چرا بنویسم
تا به کی زیر چنین سقف سیاه و سنگین
قصه ی درد به امید دوا بنویسم
قلمم جوهرش از جوش و جراحت باقیست
پست باشم که پی نان و نوا بنویسم
بارها قصد خطر کردم و گفتی ننویس
پس من این بغض فرو خورده کجا بنویسم
بعد یک عمر ببین دست و دلم می لرزد
که من و تو به هم آمیزم و ما بنویسم
من و تو چون تن و جانند مخواه و مگذار
این دو را باز همین طور جدا بنویسم
شعر من با تو پر از شادی و شیرین کامیست
باز حتی اگر از سوگ و عزا بنویسم
با تو از حرکت دستم برکت می بارد
فرق هم نیست چه نفرین چه دعا بنویسم
از نگاهت به رویم پنجره ای را بگشای
تا درآن منظره ی روح گشا بنویسم
عشق آن روز که این لوح وقلم دستم داد
گفت هر شب غزل چشم شما بنویسم
شاعر:یه بنده خدا
اونقدر که فکرشو می کنی دوستت ندارم
چون اونقدر دوســــ♥ـــــتت دارم
که نمی تونی فکرشو بکنی
باز از دست تو امشب دلم تک می زند
به شماره ی دلت ای یار پیامک می زند
هی تو میسکال بینداز و دلم را مشغول کن
همراه اول هم به ما هی پیامک می زند
(توي اردو گاه قلبتء منم يه اسير جنگيء تو منو شکنجه ميديءتوي اين قلعه ي سنگی))
************************
((در یک آشنایی دوستانه ما با هم دست دادیم !! تو فقط دست دادی.. و من.. همه چیز از دست دادم))
************************
((موقعي که داري واسه بدست آوردن کسي ميدوي آروم بدو چون شايد يکي هم داره واسه بدست آوردن تو ميدوه))
***********************
((تصوير چشمان تو را در رويا ها كشيدم، باغ گلي از جنس مريم ها كشيدم، تو گم شدي در جاده هاي ساكت و دور، من هم به دنبال نفس هايت دويدم))
***********************
((باز در کلبه ی عشق، عکس تو مرا ابری کرد.عکس تو خنده به لب داشت ولی اشک ، چشم مرا جاری کرد))
***********************
((مثل شقايق زندگى كن:كوتاه اما زيبا،مثل پرستو كوچ كن:فصلى اما هدفمند،مثل پروانه بمير:دردناك اما...عاشق))
***********************
(( زندگي مثل بازي حکمه!! مهم نيست که دست خوبي نداري مهم اينه که يار خوبي داشته باشي؛ اينطوري شايد حتي بتوني بازي باخته رو ببري))
***********************
((می نويسم (( د ي د ار )) تو اگر بي من و دلتنگ مني ... يك به يك فاصله ها را بردار))
***********************
((ما غم زده ي شهر خرابيم گر مئ نخوريم خانه خرابيم ما ز کس و کسي کينه نداريم يک شهر پر از دشمن و يک دوست مثل تو داريم))
***********************
((گرچه سكوت بلندترين فرياد عالم است ولي گوشم ديگر طاقت فريادهاي تو را ندارد عزیز دلم كمي با من حرف بزن))
***********************
((در صفحه شطرنج زندگی همه ی مهره های من مات مهربانی تو شدند و من قلبم را به تو باختم))
***********************
((هرگز براي عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهي در انتهاي خارهاي يک کاکتوس به غنچه اي مي رسي که ماه را بر لبانت مي نشاند))
***********************
((هر شب برو کنار پنجره تا ستاره ها ببيننت و حسوديشون بشه که...... ماهشون مال منه))
***********************
((دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود))
***********************
((تمام افکار تو را روی کاری که داری انجام می دهی متمرکز کن. پرتوهای خورشید تا متمرکز نشن نمی سوزانند))
***********************
((از زندگي لذت ببر چون آخر جاده زندگي يه تابلو هست كه روش نوشته دور زدن ممنوع))
**********************
((زندگي صحنه ي يکتاي هنرمندي ماست، هر کسي نغمه ي خود خواند و از صحنه رود، صحنه پيوسته به جاست، خرم آن نغمه که مردم بسپارند به ياد))
***********************
((آسمان می بارد, گل می میرد, تو نه آسمان باش نه گل, زمین باش تا آسمان بر تو ببارد و گل در تو بروید))
***********************
بارون نباش كه با التماس خودت رو به شيشه بكوبي ... ابر باش كه همه منت باريدن تو رو بكشن))))
***********************
خدايا من اگر بد کنم تورا بنده ديگر بسيار است تو اگر با من مدارا نکني مرا خدايي ديگر کجاست؟؟؟؟))))
عاشق شدن چيز ساده ايست
مهم عاشق ماندن است
بي انتها
بي زوال
تا ابد
بي منت....!
بمانید ب پای عشقتون
واژه ی دوستت دارم برای عظمت و شکوه قلب مهربانت چقدر بی رنگ است وقتی تو سرچشمه ی تمام خوبی ها هستی
.
.
.
در فصل تگرگ عاشقت میمانم / با ریزش برگ عاشقت میمانم
هر چند تبر به ریشه ام میکوبی / تا لحظه مرگ عاشقت میمانم
.
.
.
آسمان جای عجیبیست نمیدانستیم / عاشقی کار غریبیست نمیدانستیم
عمر مدیون نفس نیست نمیدانستیم / عشق کار همه کس نیست نمیدانستیم
.
.
.
شبی از سوز گفتم قلم را / بیا بنویس غم های دلم را
قلم گفتا برو بیمار عاشق / ندارم طاقت این بار غم را
.
.
.
زندگی با تو برایم بوی ریحان میدهد / بی تو اما بوی ریحان ، بوی زندان میدهد
.
.
.
قلب من جایگاه رفیقی است که شقایق ها حسرت آن را میخورند
.
.
.
تو یادت نیست که من برای لبخند تو از زندگیم گذشتم،ولی من خوب یادمه که تو برای یه قطره اشک اون از من گذشتی…
.
.
.
قلب توبه زیبایی همه گلهای دنیااست خوش به حال کسی که قلب توبراش می زنه.
.
.
.
می گویند: شاد بنویس. نوشته هایت درد دارند! و من یاد مردی می افتم که با کمانچه اش گوشه خیابان شاد میزد … اما با چشمهای خیس …
.
.
.
بعضی دکمه های کیبورد شل شده اند! بس که استفاده شده اند .
دکمه های : ک ا ش ب و د ی
.
.
.
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند / سالها هجری و شمسی همه بی خورشیدند
.
.
.
به کدامین شهر نگاهت بخشم دل بی تابم را
تو تمنای دلی هر شب و هر خوابم را
.
.
.
کاش میشد بدانی که فراموش کردنت مثل برآورده شدن آرزوهایم محال است .
.
.
.
اول به نام عشق، دوم به نام تو، سوم به یاد مرگ. بر لوح شیشه ای قلبت بنویس: یا تو و عشق، یا من و مرگ
.
.
.
هروقت بغضت گرفت صدام کن..قول نمیدم خوبت کنم ولی قول میدم پابه پات گریه کنم
.
.
.
دنیای آدم برفی دنیای ساده ایست ،اگر برف بیاید هست اگر برف نیاید نیست،مثل دنیای من ،اگر تو باشی هستم،اگر نباشی...
.
.
.
نیوتون اگر جاذبه را درست میفهمید معشوقه اش از درخت متنفر نبود و در دفتر خاطراتش نمی نوشت:اشکهای منهم به زمین افتاد اما تو سیب را ترجیح دادی..
.
.
.
فکرنکن توی دنیاتنهایی!بلکه فکرکن یه تنهاهست که توبراش یه دنیایی
.
.
.
سلام به قاصدکهای خبر رسان که محکوم به خبرند و سلام به شقایقهایی که محکوم به عشقند و سلام به تو که محکوم به دوست داشتنی
.
.
.
دوستت دارم؛
این تعارف نیست
زندگی ِ من است!
.
.
.
بیا آبی باش به رنگ آسمان…
تا من همیشه سر به هوایت باشم
.
.
.
کجای بازی ما اشتباه بود ؟!! که تو همبازی من نیستی و من هنوز گرگم به هوای تو
.
.
.
دلِ سبزم را “گــــره” زد و رفتــ تا به آرزوهـــایش برســــد…
.
.
.
“شرمنده ام” که بی تو نفس میکشم هنوز…
.
.
.
آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد . شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش- دوست می دارد حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد ، چه قدر دوســتت دارد ! و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد !
.
.
.
دردهکده توخبرازبوی ریانیست ،چون نیست ریاهیچکس انگشت نمانیست،ماطالب مهریم وازعاطفه لبریز،دل صافترازتوبخداهیچ کجانیست
.
.
.
چشمانت را ورق بزن شاید درگوشه اى از آن، (مرا به یادگار کشیده باشى..)
.
.
.
اولین بودی وتااخرگرفتارتوام
اخرین هستی وازاول وفادارتوام
بودنت راهرکسی اندازه من حس نکرد
هرکه هستی هرکه باشی بازم یادتوام
.
.
.
عشق و بهانه از تو/ ناز و نوازش از من
قهر و گلایه از تو / آشتی و سازش از من
یه قلب ساده از تو / عشق و علاقه از من
فقط ، فقط تو گل باش / ریشه و ساقه از من
.
.
.
زیباترین ستایش ها نثار کسی که کاستی ها و لغزش هایم را میداند و باز هم دوستم دارد….
.
.
.
تو + خاطراتـت + چـشـمانـت + دسـتانـت + لـبـخندت + اشـکـت ….
چـــنــدنــفـــر بـــه یــک نـــفــــر؟!
.
.
.
این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش !
همین بس که :
نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.
.
.
.
گاهــی باید نباشــی … تا بفهمــی نبودنت واسه کی مهمه …
؟! اونوقته که میفهمی بایــد همیشه با کی باشی ….
.
.
.
به “سگ” استخون بدی ..
دورت میگرده
واست دم تکون میده !!!
من به تو “دل ” داده بودم … لعنتـــــــــــــــــــی !!!!!
.
.
.
صبر و سکوتم را به پای ضعف و بی کسی ام نگذار،شاید هنوز به چیزهایی پایبندم،چیزهایی که تو یادت نیست…
.
.
.
بگذار دیوانه صدایم کنند،من از آن لحظه که تو دیگر اسمم را صدا نزدی تمام هویت خود را فراموش کردم…
.
.
.
کاش میشد با تو بودن را نوشت / تا که زیبا را کشم بر هرچه زشت
کاش میشد روی این رنگین کمان / می نوشتم تا ابد با من بمان
.
.
.
نه بلبل خواهد از بستان جدایی / نه گل دارد خیال بی وفایی
اگر گفتی مرا الان چه حالیست / میان قلب من جای تو خالیست
.
.
.
بر درت می آمدم هر شب مرا وا میزدی / گفتمت نا مهربانی دم ز حاشا میزدی
دیدمت یک شب به دریا خیره بودی تا به سحر / کاش دریای تو بودم دل به دریا میزدی
.
.
.
از دیار آشنایی پا کشیدن مشکل است / از تو ای آرام جانم دل بریدن مشکل است
.
.
.
هر که دیوانه نشد از عشق تو عاقل نیست / آنکه نشناخت تو را معرفتش کامل نیست
.
.
.
تو مرا فریاد کن ای هم نفس / این منم آواره ی فریاد تو
این فضا با بوی تو آغشته است / آسمانم پر شده از یاد تو
.
.
.
بی اختیار گریه میکنم بی تو…
شاید هوای دلم هنوز دربهار به سرمی برد!
.
.
.
آن لحظه که گفتی یکی بهتر از تو را پیدا کردم یاد اون روزایی افتادم که به صدتا بهتر از تو گفتم من بهترینو دارم….
گفتی دلتنگ دل نوشته هایم هستی…
اما مهربانم دیگر دلی برایم باقی نمانده که بخواهد از پس ناگفته ها بنویسد
خسته از گذشته های نه چندان دور و بدون هیچ امیدی به آینده…
تنها کوله باری از خاطرات را به دوش می کشم
جایی سراغ نداری که بتوانم تنها برای لحظه ای کوله ام را بگذارم
و به اندازه چشم بر هم زدنی آرام گیرم؟
نه …
از من نخواه که کوله ام را بر شانه های تو بگذارم…
حتی شانه هایت را در رویا نیز از آن خود نمیدانم
این است حقیقت
نه،
شانه هایت با ارزش تر این است که آرامگاه من باشند!
با ارزش تر ..باور کن …
دلم برات تنگ شده….. اما من… من میتونم این دوری رو تحمل كنم…
به فاصله ها فكرنمیكنم …… میدونی چرا؟؟ آخه … جای نگاهت رو نگاهم مونده ….
هنوز عطر دستات رواز دستام میتونم استشمام كنم…. رد احساست روی دلم جا مونده …
میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم ….. چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن….
حالا چطور بگم تنهام؟؟ چطور بگم تو نیستی؟؟ چطور بگم با من نیستی؟؟ آره! خودت
میدونی…. میدونی كههمیشه با منی …. میدونی كه تو ، توی لحظه لحظه های من جاری
هستی…. آخه تو ، توی قلب منی… آره ! تو قلب من….
برای همینه كه همیشه با منی… برای همینه كه حتی یه لحظه همازم دور نیستی… برای
همینه كه میتونم دوریت رو تحمل كنم… آخه هر وقت دلم برات تنگمیشه… هر وقت حس
میكنم دیگه طاقت ندارم…. دیگه نمیتونم تحمل كنم… دستامو میذارمرو صورتم و یه نفس
عمیق میكشم…. دستامو كه بو میكنم مست میشم… مست از عطرت !!
صدایمهربونت رو میشنوم … و آخر همه ی اینها به یه چیز میرسم…..!
به عشق و بهتو….. آره… به تو !! اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه… اونوقت تو رو نزدیكتر از
همیشه حس میكنم…. اونوقت دیگه تنها نیستم حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش
دارم.. به این تنهایی دل بستم… حالا میدونم كه این تنهایی خالی نیست… پر از یاد عشقه..
پر از اشكهای گرم عاشقونه!!
سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه جان را مدران
مکن ای خسته در این بغض درنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آن که می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلازارترین شد چه دلازارترین
نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت این گونه نشاند
با تو چون دشمن دارد سر جنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش ازین عشق و سر افراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
به اندازهی تو کسی نیست.. که بتونه غممو کم کنه
بدونه یه وقتایی لازمه.. که تنهام بذاره و ترکم کنه
کسی نیست مثل تو با صداش.. بخوابم و رو ابرا بیدار شم
همیشه بلد باشه چیزی بگه که.. تو اوج دلتنگی خوشحال شم
تو همونی که صدام کرد.. اسممو به یادم آورد
منو آغوشش گرفت و.. صد دفعه با من زمین خورد
به اندازه ی تو کسی نیست.. که دستام به دستاش عادت کنن
یه جوری کنارم نشستی همه.. به آرامش من حسادت کنن
کسی نیست مثل تو با صداش.. بخوابم و رو ابرا بیدار شم
همیشه بلد باشه چیزی بگه که.. تو اوج دلتنگی خوشحال شم
تو همونی که صدام کرد.. اسممو به یادم آورد
منو آغوشش گرفت و.. صد دفعه با من زمین خورد
دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریا می دوخت
و شعرهای قشنگی
چون پرواز پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
کسی که خالی وجودم را از خود پر می کرد
و پری دلم را با وجود خود خالی
دلم برای کسی تنگ است
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
دلم برای کسی تنگ است
که بیاید
و به هر رفتنی پایان دهد
دلم برای کسی تنگ است
که آمد
رفت
و پایان داد
کسی
…
کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود
واسهت چند تا شمع روی میز روشنه.. كنارش یه شاخه رز صورتی
یكم اونطرفتر منم كه میخواد.. تورو داشته باشم به هرقیمتی
پس پنجره فصل پائیزیه.. داره دست تكون میده ابرسیاه
هوا سردو غمگین و بارونیه.. درست مثل من توی این لحظهها
نمیدونی دلتنگی خیلی بده.. نمیخوام ازت دوربشم بیش ازین
بیا بگذر از این همه فاصله.. بیا ساعتی پیش قلبم بشین
كنارم بشین با تو حالم خوشه.. بذار عطر تو باشه تو این فضا
بذار اون رز صورتی تازه شه.. بذار كه جدایی بشه روسیا
مـــــــــــــرد می خواهد
خـــــــــــــــاطره هـــا را
بدون اشک مرور کردن...
احتیاجـــی به تســـــــــبیح نیست...
دســـتانـــــــت را به مــــــن بدهی...
بــــــــــــــــا انگـــــــــــــــشتاـــنت...
ذکر دوست داشتن سر می دهم....



















