لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
من عاشق دلسوخته ی روی نگارم
بی روی گل دوست دگر نیست قرارم
عمریست که از ماتم دلدار غمینم
دیریست که از جام غم عشق خمارم
مجنونم و سرگشته و آواره ی اویم
فرهادم و دلبسته و دلداده ی یارم
عشق رخ لیلی شرر انداخت به جانم
شور لب شیرین گره انداخت به کارم
پروانه ام و شمع رخش را به طوافم
دیوانه ام و جز غم او چاره ندارم
گشته است فدای رخ او بود و نبودم
رفته است به پای غم او دار و ندارم
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : شنبه 3 مرداد 1394
| 19:25 | نویسنده : PHILIP LAHM |




















لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید