لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
دلبر شیرین بازیگوش من
عطر تو پیچیده در آغوش من
شهر از بوی نگاهت پر شده
گلفروشان نانشان آجر شده !
کس ندیده مثل تو اینگونه یار
کوزه ای لبریز و چشمانی خمار
دلبر من ! ماه بازیگوش من
بی تو می پیچد به خود آغوش من
تا لبت سائیده بر فنجان من
جسم غم جاری شده در جان من
آه ، لب اینقدر آفت خیز نیست
تشنه را از بوسه ات پرهیز نیست
طعم باران می دهد لبهای تو
مزه جان می دهد لبهای تو
کاشکی من می شدم خال لبت
مثنوی هایم همه مال لبت
#
ای دل من مانده در پیراهنت
آسمان لاله ها در دامنت
لاله می بارید، دیدم تر شدم
گفتی عاشق باش، عاشقتر شدم
این همه درگیر تقدیرم مکن
چاه حزن است این، سرازیرم مکن
#
من کی ام؟ جز یک قبیله انتظار
ای فدایت اختیار و اضطرار
من کی ام؟ جز یک طلوع بی کسی
من کی ام؟ جز یک غروب بی قرار
بی تو دارم دور باطل می زنم
شب، شراب است و سحرگاهم خمار
هر چه دردست می شود درمان، ولی
هجر یار و و هجر یار و هجر یار ...
من نهالی کوچکم در باغ تو
حک شده بر ساقه ی من داغ تو
مانده ام چون جسم جان گم کرده ای
بی نشان کهکشان گم کرده ای
دلبر من، کهکشانم را بده !
مردم از دست تو، جانم را بده
دلبرم دوستت دارم عزیزترینم؛شعر از یه بنده خداست ؛فدات بشم عشقم
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : شنبه 3 مرداد 1394
| 23:44 | نویسنده : PHILIP LAHM |




















لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید